جدول جو
جدول جو

معنی ماتم دیده - جستجوی لغت در جدول جو

ماتم دیده
مصیبت دیده، سوگوار
تصویری از ماتم دیده
تصویر ماتم دیده
فرهنگ فارسی عمید
ماتم دیده
سوکدیده کسی که یکی از اقوامش فوت کرده عزادار جمع ماتم دیدگان: ازان چون زلف ماتم دیدگان ژولیده زنجیرم که چون برگ خزان دیده است زور دست تدبیرم. (صائب آنند)
فرهنگ لغت هوشیار
ماتم دیده
ماتم زده، عزادار، مصیبت رسیده، سوگوار، ماتمی
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ماتم زده
تصویر ماتم زده
عزادار، سوگوار، مصیبت دیده، غمگین
فرهنگ فارسی عمید
(نِ تَ / تِ)
ملول و غمگین، عزادار. (ناظم الاطباء). ماتمی. (آنندراج) :
از آن چون زلف ماتمدیدگان ژولیده زنجیرم
که چون برگ خزان دیده ست زور دست تدبیرم.
صائب (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(دَ / دِ)
مصیبت رسیده. مصیبت زده. عزادار: شبی چون شب مارگزیدگان و حالتی چون ماتم رسیدگان. (سندبادنامه ص 183)
لغت نامه دهخدا
(سُ / سِ دَ / دِ)
ملامت کشیده. ملامت زده. سرزنش دیده. نکوهیده شده. آنکه مورد عتاب و سرزنش واقع شده:
بدان مشکو که فرمودی رسیدم
در او مشتی ملامت دیده دیدم.
نظامی.
و رجوع به ترکیب ملامت دیدن ذیل ملامت شود
لغت نامه دهخدا
(اَ لَ دَ / دِ)
آنکه رنج و درد بیند. رجوع به الم شود
لغت نامه دهخدا
(فُ / فِ دَ / دِ)
مظلوم. (آنندراج) (شرفنامه). ملهوف. (منتهی الارب) :
که با خاک چون جفت گردد تنم
نگیرد ستمدیده ای دامنم.
فردوسی.
ستمدیده را اوست فریاد رس
میازید با نازش او بکس.
فردوسی.
تو گفتی که من دادگر داورم
بسختی ستمدیده را یاورم.
فردوسی.
نبیند دگر روشنی دیده را
مگر داد بدهد ستم دیده را.
اسدی.
خبر برد صاحب خبر نزد شاه
که مشتی ستمدیدۀ داد خواه.
نظامی.
تا ستمدیدگان در آن فریاد
داد خواهند و شه دهدشان داد.
نظامی.
کجادست گیرد دعای ویت
دعای ستمدیدگان در پیت.
سعدی (بوستان).
سوز دل یعقوب ستمدیده ز من پرس
کاندوه دل سوخته هم سوخته داند.
سعدی
لغت نامه دهخدا
تصویری از الم دیده
تصویر الم دیده
آنکه رنج و درد بیند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ستم دیده
تصویر ستم دیده
مظلوم، ملهوف
فرهنگ لغت هوشیار
سوکسرای سوکخانه محلی که در آن سوگواری کنند جای عزاداری، خانه ای که در آن غم و اندوه حکمفرما باشد غمکده
فرهنگ لغت هوشیار
سوکزده پرسه دار (گویش خراسان بزرگ) سوگوار عزادار مصیبت زده ماتم دیده، غمگین اندوهگین: آهو در زاویه اطاق خود ماتم زده و پریشان نشسته درد اصلی خود را از یاد برده بود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ماتم زده
تصویر ماتم زده
((~. زَ دِ))
سوگوار، عزادار، غمگین، اندوهگین
فرهنگ فارسی معین