- ماتم دیده
- سوکدیده کسی که یکی از اقوامش فوت کرده عزادار جمع ماتم دیدگان: ازان چون زلف ماتم دیدگان ژولیده زنجیرم که چون برگ خزان دیده است زور دست تدبیرم. (صائب آنند)
معنی ماتم دیده - جستجوی لغت در جدول جو
- ماتم دیده
- مصیبت دیده، سوگوار
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
آنکه رنج و درد بیند
مظلوم، ملهوف
عزادار، سوگوار، مصیبت دیده، غمگین
سوکسرای سوکخانه محلی که در آن سوگواری کنند جای عزاداری، خانه ای که در آن غم و اندوه حکمفرما باشد غمکده
سوکزده پرسه دار (گویش خراسان بزرگ) سوگوار عزادار مصیبت زده ماتم دیده، غمگین اندوهگین: آهو در زاویه اطاق خود ماتم زده و پریشان نشسته درد اصلی خود را از یاد برده بود